بیلی گازی گنده از گوشت زد و چنگال را پایین گذاشت . داشت گوشت را می جوید اما بی حس .

جولیا نزدیک او شد و گفت : « اممچیزهخوب بود ؟ »

بیلی گوشت را قورت داد و کمی مکث کرد ؛ گفت : « خبچطوری بگمهم خوب بود هم بدیعنی کمی شور بود ؛ ولی به خاطر تخم مرغ شوری رفته بود . کاملا معلوم بود کهاز یک روش آشپزی استفاده کرده بودی تو تخم مرغ را بی نمک زده بودی و گوشت را خوش نمک !

پس تخم مرغ هم با نمک گوشت خوب می شد و ما فکر می کردیم تخم مرغ را هم نمک زده ای !

آدم باهوشی هستی .

از آشپزیت خوشم میاد . فکرت خوب کار می کنه ! » جولیا بیلی را بغل کرد . گفت : « نمی دانی چقدر برام مهم بود . آه !

خداروشکر !

ممنون به خاطر تعریف هایت ! »

بیلی خشکش زده بود . بعد ناگهان احساس آرامش بهش دست داد و جولیا را بغل کرد .

جولیا سرش را بالا آورد و دید بیلی او را نگاه می کند . با چشم هایی که شبیه چشم های سوزی بود . جولیا اشک ریخت .

نه به خاطر نگرانی درباره ی خواهرش چون می دانست پیدایش می کند .

به خاطر بیلی . سوزی او را رد کرده بود . جولیا وقتی می فهمید خواهرش او را رد کرده عصبانی می شد . بیلی ناز تر و بهتر از آقای عینکی بود . بیلی آرام تر از آقای عینکی بود . بیلی صدای نرم تری نسبت به آقای عینکی داشت . بیلی . بیلی . بیلی . همه ی ذهن جولیا بیلی بود . البته یک پنجم مغزش هم راجب سوزی و خانواده اش فکر می کرد . سخت بود . نه دوری از مردم شهرو خانه اش بلکه به خاطر خانواده اش . دوری از آنها برایش سخت بود .

دوری از بیلی هم برایش سخت بود . شاید باور نکنید ؛ اما بدانید که جولیا اگراز بیلی خیلی دور باشد مریض می شود چون همیشه در جنگل منتظرش می ماند تا اگر آمد او را بغل کند !

و این داستان ادامه دارد .

#بانوی سبز


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نینجوتسو تهران شیعه کالا مگ اخبار لوازم جانبی موبایل وب گاه دکتر البرز مقتدر منصوری گروه تولیدی و صنعتی تیک پمپ abcdonenumbe آموزشي Larry نازل کرتین - نازل پرده آب - انواع آبنما